فهرست کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های کوچه بازاری فارسی قسمت یازدهم
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
داداشی-برادر در زبان کودکان
تت و پت-لکنت زبان
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
ابوقراضه(ابوطیاره)
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
زود رنج-نازک دل-حساس
پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
تار و مار-متفرق-پراکنده
زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
چشمک-ایما و اشاره به چشم
جامغولک-حقه-حیله
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
ریز-خرد-کوچک
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
از شیر گرفتن-به دورهی نوزادی پایان دادن
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
خیرات کردن-چیزی را
خاکروبه-زباله-آشغال
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن
برو برگرد-چون و چرا
تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
حَرَج-مسئولیت-تکلیف
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
خلاص-تمام شد-مُرد
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
روز پنجاه هزار سال-روز قیامت
باهاس-باید-بایست
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر
تراشیده شدن-لاغر شدن
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
بازداشتگاه-زندان موقت
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
تخمی-به درد نخور-بی مصرف
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
دک و دنده-بالا تنه
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
پول خرد-پول سکه ای
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
زرت و زورت-زرت و پرت
رودل-سنگینی معده
چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
استخواندار(محکم، بااراده)
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب)
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
دنیا آمدن-زاده شدن
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
باهاس-باید-بایست
دور-بار-دفعه-نوبت
درز گرفته-کوتاه کرده
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
دست به کار شدن-آغاز به کار کردن
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
خیط شدن-نگا. خیت شدن
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
تو به تو-گوناگون-لا به لا
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
چینه-دیوار گلی
دور از جناب ب-لانسبت
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
تیز بزی-فورن-بی درنگ
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
دو پا-انسان
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
دوندگی-سعی و کوشش
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
چیز فهم-عاقل و فهمیده
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
چیز خور شدن-مسموم شدن
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
رو شور-سفیداب
جن بو داده-نوعی دشنام است
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
زبان گز-چیز تند و تیز
حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
خداحافظی کردن-به درود گفتن
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
آب و خاک-میهن-دیار
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
آینهی دست-تیغ و خنجر
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت
ازرق-چشم زاغ
در هم لولیدن-توی هم رفتن
تراشیده شدن-لاغر شدن
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
باجی-خواهر-زن ناشناس
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کمحوصله بودن
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
پَس-ناجور-خراب
جایی-مستراح-توالت
از بیکفنی زنده بودن-بینهایت فقیر و نیازمند بودن
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
در زدن-کوبیدن در خانه
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
آتشِ تر-شراب-لب معشوق
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق
پخته-با تجربه-دنیا دیده
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
دو شاخ-دارای دو شقه
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
حَب-قرص
توان انجام کاری را داشتن
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)
آب و خاک-میهن-دیار
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری
بارانداز-جای پیاده کردن بار
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
پشت بام-سقف بیرونی بام
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
زرت و زورت-زرت و پرت
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن
جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
پشکل-سرگین حیوانات اهلی
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
از این حرفها(مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد)
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
فرسوده و خراب شدن
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
جمع و جور-منظم و مرتب
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
ارباب حجت-اهل منطق
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن
چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن
بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
آب شیراز-شراب
چماق-چوبدست-گرز
تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
چِککی-فوری-به سرعت
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
دک و دهن-دک و پوز
از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
چشم انداختن-نگاه کردن
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
دست دادن-پیش آمدن
آکله فرنگی-سیفلیس
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
جگر گوشه-فرزند
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
بقچه بندی-ران چاق
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن
الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند)
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
خاطره-یادگار
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
پرت افتادن-دور و تنها افتادن
از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن
تِک تِک-صدای کارکردن ساعت
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن
خاکروبه-زباله-آشغال
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
جا انداختن-به سر جای خود آوردن
زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها
جوغ-جوی آب
چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
آبِ سیاه(نیمه کوری)
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
پشته کردن-روی هم انباشتن
پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
پشمالو-دارای موهای بسیار
آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
چک و چانه-کنایه از دهان
جیک-صدا-آواز
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
ریزه میزه-ریزه پیزه
خوشگلک-با خوشگلی اندک
بازداشتی-زندانی موقت
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
باریک-دقیق-حساس
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن
دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
آلکلی(معتاد به الکل)
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
دل گُنده-سهل انگار
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن
دستک-دفتر حساب
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
ته آواز-صدای نسبتن خوب
تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
بزرگداشت-احترام-تکریم
بُراق-خشمگین-عصبانی
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
چارچار زدن-بی حیایی کردن
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن
بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
دل گُنده-سهل انگار
پَخ خوردن-تیزی چیزی
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
آپارتی-زن بیحیا و بدزبان-سلیطه-پاچهورمالیده
خاله خرسه-دوست نادان
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
حُقه-زرنگ و ناقلا
دیم کاری-کشاورزی دیم
اسیر خاک(مرده، تنپرور)
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
خشتک-وسط درز دو پا در شلوار
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج
دو به دو-دو تا دو تا
بالینی-کلینیکی
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
آواز دادن-خواستن
خدا به همراه-خدا خافظ
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
چشم کار کردن-دیدن
پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
اجاق(دودمان)
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
بیرون رفتن-به توالت رفتن
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
زار-نا به سامان-خراب-بد
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
تته پته-لکنت زبان
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
رو قوز آمدن-سر لج افتادن
جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن
آب سیر-جانور خوشرفتار
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن
روده دراز-پر حرف-وراج
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
باب شدن-معمول و رایج شدن
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
بوق سگ-بسیار دیر وقت
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
خرخاری-همدیگر را خاراندن
اسمورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار
چپ رو-تند رو
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
رنگ شدن-گول خوردن
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
رم کردن-رمیدن-گریختن
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
دق دلی-دق دل
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
اسب چوبین-تابوت
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)
امن و امان(بدون بیم و هراس)
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
دوش فروش-ربا خوار
اله و بله(چنین و چنان)
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
دک کردن-از سر وا کردن
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
خوره-جذام-آکله
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
این جور که بویش میآید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
بیسار-فلان
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن