برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 200

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 200

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

پر افاده-متکبر-مغرور

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

تو دار-راز نگهدار

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

 

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

دست نماز-وضو

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

دل و دماغ-دل و حوصله

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

افتاده(فروتن، متواضع)

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

دزد و دغل-نادرست و مکار
جای پا-اثر-نشانه-رد

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

خایه-بیضه-جرات

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

خاکه زغال-ریزه ی زغال

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

دنده کج-کج خلق-یکدنده
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
راستکی-واقعی

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

چارقد-روسری زنانه

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

بکن نکن-امر و نهی

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

دلِی دلِی-حاشا-انکار

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

تاب بازی-بازی کردن با تاب

آمده(شوخی و لطیفه)

 

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

بابا بزرگ-پدر بزرگ

تر و فرز-چست و چابک

 

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

 

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

تب و تاب-سوز و گداز

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
چلک بازی-بازی الک دولک

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

 
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

 

دست و بال-دور و بر-اطراف

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

با دست و پا-آدم زرنگ

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

الحق-به‌راستی-حقیقتن

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

پابوس-زیارت

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

بلا به دور-بلاها دور باد

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

 

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

جاکش-پا انداز-دلال محبت

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

برآورد-تخمین

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

چپری آمدن-زود آمدن

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

دود-دخانیات-مواد مخدر

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

چماق-چوبدست-گرز

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

تنگ بودن وقت-دیر شدن

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

بی در رو-بن بست

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

خر و پف-نگا. خرناس

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

خر زور-نیرومند-پرزور

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

زنیکه-زنکه

 
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

جَخت-متضاد صبر

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

ار زبان کسی(از قول کسی)

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

حق الزحمه-دستمزد

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

دست بده داشتن-بخشنده بودن

 

دان دان-متفرق و پراکنده

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

دیگ به سر-لو لو

 

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

 

باد گلو زدن-آروغ زدن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)
انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

دنیا آمدن-زاده شدن

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

چاشته بندی-ته بندی

از سر نو(دوباره)

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

پوشک-کهنه ی بچه

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

جگری-به رنگ جگر

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

 

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

جانور-کرم شکم و معده

 
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

پُرتابل-قابل حمل

خوش انصاف-با انصاف-منصف

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

دنیا آمدن-زاده شدن

پی گرفتن-دنبال کردن کار

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

راست و ریس-موانع و معایب

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

اهل آن کار (کار بد)

دیگ به سر-لو لو

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

جوغ-جوی آب

خپله-چاق و کوتاه قد

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

دزد زده-سرقت شده

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

دست و پا-توانایی-عُرضه

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
خراشه-تراشه-خرده ی چوب

زاچ-زائو

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

از زبان افتادن(لال شدن)

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

 

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

 

جَرّ-کشمکش دعوا

 
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
پا به رکاب-آماده ی رفتن

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

به خط کردن-به صف کشیدن

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

دست تنها-بی یار-تنها

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

بده بستان-داد و ستد-معامله

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

چینی بند-چینی بند زن

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

پَتی-لخت-برهنه

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

 

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

چارچار زدن-بی حیایی کردن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

زنانه-ویژه ی زنان

چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

پیش کردن در-بستن در

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

مطلب دیگر :   نمونه سایت های برگزیده :

چلچل-خال خالی-ابلق

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

بغداد آباد-شکم سیر

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

ختم شدن-پایان گرفتن

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
دَم نقد-آماده-حاضر
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
دم موشی-هر چیز باریک و دراز

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

 

پیش کنار-بیضه-خایه

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

د ِ-پس-آخر

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

تر و فرز-چست و چابک
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

تُف به دهن-حیرت زده

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

برادر تنی-برادر حقیقی

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
 

دماغ چاقی-احوال پرسی

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

چرب دست-ماهر-زبر دست

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

خلاف-جرم
بنده منزل-خانه ی من

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

 

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

آبِ کبود(آسمان)

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

خشکه بار-نگا. خشکبار

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

حمله کردن-یورش بردن

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

دندان تیز کردن-طمع کردن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

آفتاب به آفتاب-هر روز

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

 

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

جان کلام-اصل مطلب

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

 

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

چرک کردن-عفونت کردن زخم

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

چس خوری-خست-بخل

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

بد گل-زشت-بد ترکیب

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

احتیاطی(نجس، ناپاک)

دلجور-همدل

خوردنی-غذا-قابل خوردن

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

خر آوردن-بدبخت شدن

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
 

خونسرد-آرام-بی خیال

حال کردن-لذت بردن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

 

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

بی اشتها-بی میل به غذا

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

 
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

 

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

 

داغان-از هم پاشیده-پریشان

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

چاچول-حقه باز-شارلاتان

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

بی در رو-بن بست

البرز-بلندقامت-دلیر

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

آکله فرنگی-سیفلیس

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

زانویی-زانو

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

امن و امان(بدون بیم و هراس)

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

دو شاخ-دارای دو شقه

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

آواز دادن-خواستن

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

شعله‌ی آتش

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

حجله خانه-اتاق شب زفاف

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
خاکی-فروتن و متواضع

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

بار سرکه- ترش ابرو

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

چِخ کردن-راندن سگ

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

 

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

زیر جلی-پنهانی-آهسته

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

بدلی-تقلبی-جنس بد

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

چُل-آلت مرد

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

خر آوردن-بدبخت شدن

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

چله ی تابستان-گرمای سخت

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

چشمداشت-توقع-انتظار

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

افسارگسیخته-سرکش

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

توان هماوردی با کسی را داشتن

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

 

خرناس-نگا. خُرخُر

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

 

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

مدیر