مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 375

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 375

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

چرسی-آدم معتاد-افیونی

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

چپو-غارت-تاراج

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

درز را آب دادن-از راه به در شدن

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

پس کشیدن-به عقب کشیدن

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

از سر نو-دوباره

چلو-برنج آب کشیده

 

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

تو به تو-گوناگون-لا به لا
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
دان-دانه-چینه
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

چرک و خون-چرک آلوده به خون

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

درد دل-غم و اندوه درونی

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

 

زالو-آدم سمج

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

 

آب و خاک(میهن، دیار)

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

افتاده-فروتن-متواضع

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

 
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

دستِ راست-سمت راست

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

 

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

خیار چنبر-نوعی خیار

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

بد گل-زشت-بد ترکیب

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

دور و دراز-فراخ و وسیع

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

ریش توپی-ریش تپه

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

پسله-جای پنهان-در نهان

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

خدابیامرزی-درخواست بخشش

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

(به زبان کودکان) زخم شدن

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

 
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

 

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

خانم آوردن-پا اندازی کردن

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

خرسک-نوعی فرش

حهاز-کشتی بزرگ

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

 

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

خروس خوان-هنگام سحر

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

 

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

حرام و حرس-ریخت و پاش
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
جود-یهودی-حهود

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

بند-ریسمان-طناب-رشته

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

 

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

دود چراغ-کشیدن شیره

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

 

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

چاچول-حقه باز-شارلاتان

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

خیار چنبر-نوعی خیار

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

جز زدن-ناله و زاری کردن

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

خیس کردن-ادرار کردن به خود

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

از جگر گذشتن-نامردی کردن

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

 

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
 

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

خنکای صبح-سحرگاه

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

بی مخ-بی عقل-شجاع

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

انگشت‌شمار-کم-معدود

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
 

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

رد پا-جای پا-اثر

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

بزرگداشت-احترام-تکریم

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

باد گرفتن-مغرور شدن

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

حتم داشتن یق-ین داشتن

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

چارک-یک چهارم

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

دل کسی آمدن-دل آمدن

ارباب حجت-اهل منطق

خودرو-آن چه بی اسب رود
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

پات-بی آبرو-بی تربیت

بی رگ-بی غیرت-بی حس

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

کسی را اذیت و آزار کردن

دیر کرد-تاخیر-تعویق

 

خجالتی-کم رو-پرحیا

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

پا به فرار گذاشتن-گریختن

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

دول-آلت مردی به زبان کودکان

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

ازرق(چشم زاغ)

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

خوش منظره-خوش نما-زیبا

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

دستمالی-دست مالیدن

دولابچه-کمد کوچک

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

پا شدن-از جا برخاستن

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

چاره ساز-خداوند

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

افتادگی-پریشانی-احتیاج

 

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

 

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

چنار تجریش-متلک بد

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

آب نخوردن-درنگ نکردن

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

پامال شدن-از بین رفتن

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

با خدا-خداشناس-مومن

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
خانم آوردن-پا اندازی کردن
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

با اشتها-متمایل به غذا

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

آهوی خاور(آفتاب)

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

دهنه سرخود-بی بند و بار

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

 

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
چغل خوری-سخن چینی
آبِ سیاه(نیمه کوری)

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

تار و مار-متفرق-پراکنده

زیر دل زدن-تهوع آوردن

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

افتاده-فروتن-متواضع

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

زبان تر کردن-سخن گفتن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

درشت-حرف زشت-دشنام

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

رد پا-جای پا-اثر

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

خیز-ورم-آماس

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
ریق افتادن-ریغ افتادن

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

پوشک-کهنه ی بچه

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

 

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

 

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

آشغالی(سپور)
دیر فهم-کند ذهن-کودن

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

چپ دادن-رد کردن

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

 

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

پول چای دادن-انعام دادن

بلند بالا-قد بلند

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

آتش بی‌باد(ظلم، می)

چیلی-بدبیاری
خدا برکت-خدا بیش ترش کند

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

آکله فرنگی-سیفلیس

زیر دُم سُست-زن منحرف

 

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

زیر شلواری-زیر جامه

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

چاچول باز-حقه باز-شیاد
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

زیر دل زدن-تهوع آوردن

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

بسیار دلواپس و نگران بودن

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن
با آب و تاب-با شرح و تفصیل

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

راه اندازی-راه انداختن

امن و امان(بدون بیم و هراس)

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

دنیا آمدن-زاده شدن

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

 

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

خسارت دیدن-زیان دیدن
جامه شور-رختشوی
آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

دایی قزی-دختر دایی

 

حاجی ارزانی-گران فروش

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

چپ رو-تند رو

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

چماق-چوبدست-گرز

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

ترش کردن-عصبانی شدن

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

ته خوار-بچه باز

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

 

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

خاله خرسه-دوست نادان

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

تار-از محلی راندن

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

خرجی-پول لازم برای گذران روز

 

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

 

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

به جا آوردن-شناختن

بد قلق-بد عادت-بد ادا

خِفت-نوعی گره

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

جون جونی-نگا. جان جانی

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

پس افتاده-بچه ی کسی

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

چَکه-شوخ و بذله گو

ریش شدن-ریش ریش شدن

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

 

پیش بینی کردن کار یا شخصی

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
چوغ-چوب

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

چغندر پخته-لبو

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

چشمداشت-توقع-انتظار
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

 

حرف-سخن-گفتار-کلام

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
حجله خانه-اتاق شب زفاف
چندر غاز-پول بسیار کم

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

آلکلی-معتاد به الکل

رودل-سنگینی معده

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

 

خیره-بی شرم-پر رو

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

ریزه میزه-ریزه پیزه

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

مدیر