مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 163
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
جا در جا-فورن-جا به جا
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه
بدک-نه چندان بد
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
آب شیراز-شراب
نیروی انجام کاری را داشتن
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
خستگی در کردن-استراحت کردن
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
پَتی-لخت-برهنه
دو به هم زن-دو به هم انداز
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
ریشو-دارای ریش بلند
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
رمباندن-خراب کردن
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
حرص خوردن-عصبانی شدن
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
دو شاخ-دارای دو شقه
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
بی مناسبت-نابجا-نامربوط
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
اجاق(دودمان)
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
چین و خم-پیچ و تاب
زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
به حق پیوستن-مردن
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
آبدست(ماهر، استاد)
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
ارباب حجت-اهل منطق
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
پا سوخت-پا بد-بد شانس
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
بند-ریسمان-طناب-رشته
از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است
چسبیدن-لذت دادن
چپو شدن-غارت شدن
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
چپو-غارت-تاراج
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
خالی بند-چاخان-دروغ گو
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
خونین و مالین-زخمی-خونی شده
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به دست آوردن)
پیش ِ پا-جلوی رو
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
باب دندان-مناسب طبع و حال
رسانه-وسیله ی ارتباطی
جا-رختخواب-بستر
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
جیغ و ویغ-داد و فریاد
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن
از ته دل(از سر صدق و صفا)
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
بی پرده-رک و صریح-آشکار
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
پیش پیشکی-از پیش
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
تو نگو من بگو-مشاجره-بحث
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
دندان تیز کردن-طمع کردن
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
رشوه گرفتن-رشوه خواری
ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
پا به رکاب-آماده ی رفتن
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار
بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
دو شاخ-دارای دو شقه
افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
چلچلی-دیوانگی-بیعاری
چای کار-کشت کننده ی چای
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
چشم زهره-ترس
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
پا بَد-بد قدم
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
بنا-قرار
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
از تیپ کسی بودن
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن
بازار کوفه- بازار شام
پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
دور از جناب ب-لانسبت
آب سیر-جانور خوشرفتار
بند آمدن-متوقف شدن
ار زبان کسی(از قول کسی)
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
د ِ-پس-آخر
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
آب تاختن(پیشاب کردن)
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
در زدن-کوبیدن در خانه
پول و پله-پول
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
دق مرگ-دق کش
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
رمباندن-خراب کردن
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
به تور زدن- به تور انداختن
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
امن و امان-بدون بیم و هراس
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
زیر دل زدن-تهوع آوردن
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن
پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
جراندن-جر دادن-پاره کردن
ادرار کوچک(شاش)
رُک زده-زل زده-خیره شده
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
بد زبان- بد دهن
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
خنگ خدا-نادان و کودن
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
چپو شدن-غارت شدن
خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
از دهان گندهتر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست
دوندگی-سعی و کوشش
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
ابرو انداختن-ابرو آمدن
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
حظ کردن-لذت بردن
چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
باش !-نگاه کن-ببین
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)
آدم-نوکر
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
الحق(بهراستی، حقیقتن)
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
چای صافی-نگا. چای صاف کن
بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
انگشتپیچ(نوعی گز رقیق)
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
چرک و خون-چرک آلوده به خون
از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
بلند بالا-قد بلند
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
اسرار مگو(حرفهای ناگفتنی)
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
حق شناسی-سپاس گزاری
جگر گوشه-فرزند
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
بد زبان- بد دهن
دمدمی مزاج-دمدمی
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
چوچول باز-دغل-بی حیا
دو شاخ-دارای دو شقه
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه
دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
دقه-دقیقه
تخت پایی-صاف بودن کف پا
پُخت-هر نوبت از پختن
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
انگشتپیچ-نوعی گز رقیق
از دست دادن-گم کردن
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
ار زبان کسی(از قول کسی)
روی خود کشیدن-رو کشیدن
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
اقلکم(دستکم، لااقل)
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
چای نیک-قوری و کتری چای
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
جاگرم کردن-در جایی ماندن
چشم شور-آن که چشم زخم زند
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
دماغ چاقی-احوال پرسی
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
دار و دسته-پیروان و اطرافیان
از دست دادن-گم کردن
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
تُخس-ناقلا-شیطان-شرور
خام عقلی-حماقت-دیوانگی
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
چاره-درمان
تخم جن-حرام زاده
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
خاطر داشتن-به یاد داشتن
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)
روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
باش !-نگاه کن-ببین
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
پر و پاچه-پا-پاچه
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
دم-هنگام
به حساب-مثلا-یعنی
به حساب-مثلا-یعنی
خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن
ترش ابرو-عبوس
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
آب اندام-زیبا تن و خوشرو
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
راستی راستی-حقیقتن-واقعن
چیل-آدم بد بیار
خیس شدن-تر شدن
جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
خیس شدن-تر شدن
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
آل-موجودات افسانهای مانند جن و غول
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است
درب و داغان شدن
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
خبر چین-سخن چین-جاسوس
پُخت کردن-پختن
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
دنیا آمدن-زاده شدن
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بیانصاف
اقلکم(دستکم، لااقل)
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
برده خورده-ملاحظه-پروا
احدالناس-کسی-فردی
از دست دادن(گم کردن)
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
باش !-نگاه کن-ببین
جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کمحوصله بودن
خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
دیر فهم-کند ذهن-کودن
جون جونی-نگا. جان جانی
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
چپری آمدن-زود آمدن
ته خوار-بچه باز
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
خال-نقطه ی سیاه-لکه
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
آدم ثانی-حضرت نوح
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
دمپایی-کفش راحتی خانه
جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
پرت افتادن-دور و تنها افتادن
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
بامبه-توسری
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
چپه-کجی به یک سمت
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
پُکیدن-ترکیدن
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
ادرار بزرگ-مدفوع
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
دست پیش-گدا
خرابکار-اخلالگر-تروریست
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
دسته دیزی-قوم و خویش دور
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
پخش-پراکنده
در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
تن خواه-پول نقد-زر و مال
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
چپ-لوچ-مخالف حکومت
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
تر دماغ-سرحال-شنگول
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
آتش بیباد-ظلم-می
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
پیش ِ پا-جلوی رو
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
توان انجام کاری را داشتن
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن
آپارتی-زن بیحیا و بدزبان-سلیطه-پاچهورمالیده
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
آینهی زانو-برآمدگی زانو
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
با محبت-زود جوش و مهربان
دو شاخ-دارای دو شقه
خرده قرض-بدهی اندک
خال مَخال-خال خال
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
آتش بیباد-ظلم-می
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال
جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
پت و پاره-ژنده-فرسوده
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
جفتک زن-لگد زن
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
چسی در کردن-نگا. چسی آمدن
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
خستگی در کردن-استراحت کردن
زاهرو-دالان-سرسرا
آب رفتن-بیاعتبار شدن-کوچک شدن
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
پا بَد-بد قدم
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
رُک زده-زل زده-خیره شده
پاتوغ-محل گرد آمدن
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
خط افتادن-خراش افتادن
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
جُربزه-قدرت-توانایی
چروک انداختن-چین انداختن
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
این خاکدان-دنیا
آبدار-سخت-شدید-سنگین
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند
الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد
رفتگار-رفتنی-مردنی
بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل
راه اندازی-راه انداختن
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
حاجی خرناس-لولو
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
زیاده روی-افراط-اسراف
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
بَرج-خرج های خارج از خانه
آدم-نوکر
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
آیینهی اسکندری-آفتاب
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
چَکی-وزن نکرده-یک جا
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
پا سوخت-پا بد-بد شانس
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
زبان پس قفا-نوعی گل است