کامل ترین مجموعه فرهنگ لغت مردم کوچه و بازار قسمت هفتم

کامل ترین مجموعه فرهنگ لغت مردم کوچه و بازار قسمت هفتم

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

چرکو-آدم کثیف

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

چپ رو-تند رو

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

دستِ راست-سمت راست

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

 

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

 

خر آوردن-بدبخت شدن

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

جگر گوشه-فرزند

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
باریک-دقیق-حساس

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

تو در تو- تو به تو

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

 

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

اطفال باغ(گل‌های تازه)

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

دُنگ-سهم-حصه

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

پُکیدن-ترکیدن

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

 

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
جاده کوبی-راه صاف کردن

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

زبون-حقیر-توسری خور

 

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا
برزخ شدن-ناراحت شدن

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

رم کردن-رمیدن-گریختن

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

زار-کوتاه شده ی زایر

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

 

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

تخم نابسمل لا-حرام زاده

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

بی همه کس-بی پدر و مادر

بامبه-توسری

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن
رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

دلسرد-ناامید-مایوس

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

اهل دود-سیگاری

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

خاله وارَس-آدم فضول

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))
جهیزیه-نگا. جهیز

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

حکیم جواب کرده-یتیم

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
 

بچگی کردن-بیخردانه

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)
 

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

 

پارو-زن پیر

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

دیگ به سر-لو لو

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

ذوق زده-بسیار خوش حال

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

خنک کردن-سرد کردن

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

دل گُنده-سهل انگار

آتشی(تندخو، زودخشم)

دوبل-دو برابر

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

 

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

حکیم جواب کرده-یتیم
آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

جبهه-میدان جنگ

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

پوز زدن-دهان زدن

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

پشت سر هم-پیاپی متوالی

 

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

خرج راه-هزینه ی سفر

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

بابت-مورد-زمینه-موضوع

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

خجالتی-کم رو-پرحیا

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

پیشت-آوازی برای راندن گربه

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است
آخش درآمدن-از درد نالیدن

حشل-خطر

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

چاک زدن-نگا. چاک دادن

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

دریافتی-حقوق

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

 

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

خرده خرجی-خرج های اندک

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
اشک کوه(یاقوت، لعل)
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

بدلی-تقلبی-جنس بد

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

تخته پوست-زیرانداز پوستی

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

پیله-مو

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

بازرسی-بررسی و کنترل

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

 
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

چارچار زدن-بی حیایی کردن

بیخ خِر-بیخ گلو

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

جایی-مستراح-توالت
بچه افتادن-سقط شدن جنین

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

 

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

 

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

جلز-نگا. جز

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

ابوقراضه(ابوطیاره)

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

پُخت-هر نوبت از پختن

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

خوش قلق-رام-خوش خوی

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

اُتُل(شکم، اتوموبیل)
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

 

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
 

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

 

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
پس کشیدن-به عقب کشیدن
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

خروس خوان-هنگام سحر

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

 
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
ژوری-هیئت داوران

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

بامب-توسری

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

مطلب دیگر :   راهنمای انتخاب هتل در سفر به کیش

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

حبف و میل-ریخت و پاش

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

زیرش زدن-زیر چیزی زدن
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
 

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

جَفت-چوب بست انگور

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

رده-حرف زشت یا نامربوط

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

داشتن-مشغول بودن

چشم شور-آن که چشم زخم زند

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

پرند-حرف بی هوده

آواز شدن(شهره شدن)

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

 

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

ارباب حجت(اهل منطق)

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

بد قماش-بد جنس-خبیث

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

زیر چاق-حاضر-آماده

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

دول-آلت مردی به زبان کودکان
 

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

ار زبان کسی-از قول کسی

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

دسته-ساعت دوازده

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

 

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

بخت-شانس-اقبال-شوهر

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

پا بَد-بد قدم

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

حساب سوخته-بدهی قدیمی

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

ز ِله-ستوه-عجز

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

آشنا روشنا(دوست آشنا)

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

زیر دل زدن-تهوع آوردن

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

خایه دار-با جرات-شجاع

ارزانی-بخشیدن-دادن

 

حیوانی-نگا. حیوانکی

جَر-پیچ و خم راه

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

خطایی-نوعیز آجر

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

رو شور-سفیداب

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

احوال گرفتن-جویای حال شدن

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

تپل-چاق-گوشت آلود

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

حلال زاده-پاک و نجیب

 
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

باردار-آبستن-حامله

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

جزاندن-آزار و اذیت کردن

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

آتشِ بسته(طلا)

با اشتها-متمایل به غذا

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

جیغ و ویغ-داد و فریاد

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

دوش فروش-ربا خوار

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

پر گو- پر چانه

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

جمع کردن-گرد آوردن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

ادا اصول-ادا اطوار

دسته پل-الک دولک

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

برچسب زدن-تهمت زدن

چله ی زمستان-سرمای سخت

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

چنگک شدن-چنگ شدن

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

ابوقراضه-ابوطیاره

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

جگرکی-جگر فروش

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

 
تا-توانایی
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

روی خود کشیدن-رو کشیدن

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

تپه ماهور-زمین ناهموار

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
 

دست خوش !-آفرین

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

جامغولک-حقه-حیله

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

رو شور-سفیداب

دست نماز-وضو
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
درد گرفتن دل از اسهال
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

پیاله فروش-میخانه چی

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

پُخت کردن-پختن

چل ستون-شبستان مسجد

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

جوغ-جوی آب

بند آمدن-متوقف شدن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

رجاله-اراذل و اوباش

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

بی چیز-تهی دست-فقیر
جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

حساب کردن-پرداختن خرج

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

چار راه-محل تقاطع دو راه

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

دَم نقد-آماده-حاضر

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

پرداختی-مبلغ داده شده

 

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

 
دَنگال-جادار-بسیار فراخ

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

بنا کردن-شروع کردن

چای کاری-کشت و زرع چای
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

در چاه افتادن-فریب خوردن

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

 

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

چش-چشم

چُغُل-سخن چین

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

 

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

پاچین-دامن زنانه

خِل-خلط بینی

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

اُرُسی(کفش)

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

راستکی-واقعی

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

دست زدن-لمس کردن

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

بلا نسبت-دور از جانب شما

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

خرخاری-همدیگر را خاراندن

خورده برده-ملاخظه و پروا

بد قماش-بد جنس-خبیث

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

حلال-زن یا شوهر

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

استخوان‌دار-محکم-بااراده

 

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

پلاس-اثاث مختصر منزل

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

دیالله-زود باش دیگه !

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

خیس کردن-ادرار کردن به خود

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

پای پس-عوض-تلافی

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

جا ماندن-فراموش شدن

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

 

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

مدیر