برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 360
دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
از قدیم ندیمها(از گذشتههای دور)
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
دَدَر-بیرون-کوچه
خدابیامرزی-درخواست بخشش
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
خلا-مستراح
آبزیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو
تا-توانایی
به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن
چشم کار کردن-دیدن
تِک تِک-صدای کارکردن ساعت
استخواندار(محکم، بااراده)
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)
آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
رج کردن-رج بستن
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
آتشی-تندخو-زودخشم
چراغانی کردن-جشن گرفتن
حضوری-رو در رو
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
چاپی-حرف دروغ و بی اساس
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
دیر چسب-دیر آشنا
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
حق و حساب-باج سبیل-رشوه
جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن
آکِله-جذام-زن سلیطه
خدا-بسیار زیاد-فراوان
آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
باهاس-باید-بایست
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
بی اختیار-بدون اراده و تصمیم
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
حاشیه دار-کناره دار
جای سفت-وضعیت سخت
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
تار و مار-متفرق-پراکنده
خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
دوا خور-معتاد به الکل
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
برزخ شدن-ناراحت شدن
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
جایی-مستراح-توالت
جوشی شدن-عصبانی شدن
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
خشکه پلو-کته
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
چشم شور-آن که چشم زخم زند
پکاندن-ترکاندن
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
دندان عاریه-دندان مصنوعی
باد گلو زدن-آروغ زدن
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
ار زبان کسی-از قول کسی
ارواح شکمت-ارواح بابات
چرند-حرف پوچ و بی معنی
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
خوشایند-مطبوع-پسندیده
از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
چاک کردن-نگا. چاک دادن
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
چو-شایعه
داو-نوبت بازی
اجباری(خدمت سربازی)
در چاه افتادن-فریب خوردن
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
خال-نقطه ی سیاه-لکه
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
خندق بلا-شکم
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
ته نشست-رسوب
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
خال مَخال-خال خال
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن
خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم)
ژوکر-آدم همه فن حریف
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
خر و پف-نگا. خرناس
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
آینهی دق-آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
راست رو-رو به رو-مقابل
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
پینه-وصله-پوست سخت شده
روز پنجاه هزار سال-روز قیامت
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
چیل-آدم بد بیار
زیر آبی-زیرآبکی
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
از جگر گذشتن-نامردی کردن
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
تریت- تلیت
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
دود چراغ-کشیدن شیره
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
رم دادن-رماندن-فراری دادن
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
باریک-دقیق-حساس
خودفروش-فاحشه-خائن
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
آفتابی کردن-پدیدار کردن
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
راست و ریس-موانع و معایب
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
چشم شور-آن که چشم زخم زند
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن
آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن
پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
چراغان شدن-جشن گرفتن
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
حضرت عباسی-راست و درست
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
حاشیه دار-کناره دار
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
پا بَد-بد قدم
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
بی اشتها-بی میل به غذا
ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
چال-گودی-حفره
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
برزخ شدن-ناراحت شدن
دو به دو-دو تا دو تا
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
از دست دادن-گم کردن
تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
دور از جناب ب-لانسبت
آخر و عاقبت(نتیجهی خوب)
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
تا-لنگه-همتا
بد مروت-نامرد-ناجوانمرد
از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به دست آوردن)
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن
پشت-نسل-فرزندان
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته
پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
دست خوش !-آفرین
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
خرده قرض-بدهی اندک
پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
خر و پف-نگا. خرناس
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
جراندن-جر دادن-پاره کردن
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
چراغ باران-چراغانی
بی مخ-بی عقل-شجاع
تخته زدن-پنبه زدن
تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
آتشی(تندخو، زودخشم)
دندان تیز کردن-طمع کردن
راست شدن-رو به راه شدن
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
پینه زدن-وصله کردن
دست تنها-بی یار-تنها
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن
دک و دنده-بالا تنه
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
رو انداز-لحاف
ارزانی(بخشیدن، دادن)
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
چپ دادن-رد کردن
پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
جَفت-چوب بست انگور
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
درگذشت-مرگ
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
ارزانی-بخشیدن-دادن
حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
آبکور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه
تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن
استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن
رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
خاک پاک-زادگاه
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
اجاق(دودمان)
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
خرخاری-همدیگر را خاراندن
به تور زدن- به تور انداختن
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن
پشم و پیله-ریش
زبان گز-چیز تند و تیز
راه اندازی-راه انداختن
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
پابوس-زیارت
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
رُک زده-زل زده-خیره شده
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
آکَل-آقای کربلایی
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
الانه-همین حالا-هم اکنون
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
دُنگ-سهم-حصه
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
آقبانو(نوعی پارچهی نخی نازک)
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
حرف بی ربط-سخن نامربوط
آتشی-تندخو-زودخشم
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
بابا بزرگ-پدر بزرگ
دبه کردن-دبه در آوردن
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
آب آتش زده(اشک)
دال به دال-پشت سر هم
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
آدم ششدرچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
دخترینه-دختر-مونث
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
بی فک و فامیل-بی کس و کار
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
توان هماوردی با کسی را داشتن
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
ابوقراضه-ابوطیاره
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
زن بردن-همسر گرفتن مرد
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
چار سر-حرف مفت-متلک
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
چنگ انداختن-چنگ زدن
آبِ خشک(آب بسته)
بی چیز-تهی دست-فقیر
زیر تشکی-رشوه
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
جمع کردن-گرد آوردن
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
چغاله بادام-بادام نارس
جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
بیخ خِر-بیخ گلو
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
چینه کشی-شغل چینه کش
خانه به دوش-بی خانمان-آواره
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
آتشِ تر-شراب-لب معشوق
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
خوردنی-غذا-قابل خوردن
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
اسمورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
جان جان-معشوق-محبوب
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
انگشت کردن-انگشت رساندن
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن
حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
جَفت-چوب بست انگور
پیشاب-ادرار
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
تا-لنگه-همتا
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
دنباله رو-پی رو-مقلد
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
آب تاختن(پیشاب کردن)
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
خوابگوشی-سیلی-کشیده
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
چله ی زمستان-سرمای سخت
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن
آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن