برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 305

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 305

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

باربند-جای نهادن و بستن بار

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

پیش پیشکی-از پیش

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

بد شیر-متقلب-بد جنس

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

خرابکار-اخلالگر-تروریست

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

 
از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

دور-بار-دفعه-نوبت

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

توان انجام کاری را داشتن

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

اوضاع احوال-وضع و حال

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

دو به دو-دو تا دو تا

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

زبیل-آشغال-زباله

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

دست من و دامن تو-دستم به دامنت
تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

حساب کشیدن-حساب خواستن

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

 

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

تنگ بودن وقت-دیر شدن

چیز فهم-عاقل و فهمیده

باردار-آبستن-حامله

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

 
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

بنا کردن-شروع کردن

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

تخم جن-حرام زاده

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
 

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

خالی بند-چاخان-دروغ گو

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
حمامی-گرمابه دار

دل گُنده-سهل انگار

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

تر دست-ماهر-شعبده باز

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
 

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

دلداری دادن-تسلی دادن

چپه-کجی به یک سمت

(به زبان کودکان) زخم شدن

تنبل خان-تن پرور

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

خایه دار-با جرات-شجاع

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

جیک-صدا-آواز

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

خشکه پلو-کته

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

چینه-دیوار گلی

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

حق شناسی-سپاس گزاری

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
اُرد-درخواست-سفارش-دستور

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

اجاق(دودمان)

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

تپه گذاشتن-بول کردن

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

 

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

 

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

 

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

پَلِه-پول

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

زبان نفهم-کودن-بی شعور

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

دستشویی-توالت-مستراح

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

پر بدک-خیلی بد

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

حیوانی-نگا. حیوانکی

دریافت-گرفتن-ادراک

خِطَب-جزیی از جهاز شتر
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

دیر فهم-کند ذهن-کودن

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

راپرتچی-گزارش دهنده

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

پیه سوز- پی سوز
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

دوره-مهمانی-زمانه

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

برآورد-تخمین

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

توالت کردن-آرایش کردن
استخوان‌دار(محکم، بااراده)

چوغ-چوب

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

جز زدن-ناله و زاری کردن

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن
دمپایی-کفش راحتی خانه

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

زُل زدن-خیره نگاه کردن

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

دیر چسب-دیر آشنا

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

زیر جامه-زیر شلواری

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

به حساب-مثلا-یعنی

دست پاک-درستکار

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)
دم-هنگام
دست خوش !-آفرین

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

 

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

بیا بیا- برو برو
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

 
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
پوست پیازی-نازک و بی دوام

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

پیشت-آوازی برای راندن گربه

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

پشم و پیله-ریش

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

 

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

به باد دادن- باد دادن

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

انسان بودن(شریف و درست بودن)

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

پاکار-امر بر-پادو-مباشر

زرت و زورت-زرت و پرت

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

چهار دستی-فراوانی

پشم و پیله-ریش

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

دوا خور-معتاد به الکل

حیوانی-نگا. حیوانکی

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

 
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
پا به فرار گذاشتن-گریختن
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

 
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

بی فک و فامیل-بی کس و کار

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

چنگ انداختن-چنگ زدن

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

 

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
 

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

 

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

 
آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

البرز(بلندقامت، دلیر)

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

آب شیراز-شراب
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

 

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

ته آواز-صدای نسبتن خوب

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

ازرق-چشم زاغ

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

از دست دادن(گم کردن)

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

در چاه افتادن-فریب خوردن

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

راست شدن-رو به راه شدن

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

آهو چشم-معشوق-شاهد

در دست-آماده-حاضر

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

چپ دادن-رد کردن

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

از خر افتادن-نابود شدن-مردن
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

 

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

بند کردن-محکم کردن

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

خاک بر سری-بی آبرویی

چارقد-روسری زنانه

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

بچه افتادن-سقط شدن جنین

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

چراغان شدن-جشن گرفتن

زَوال-مست مست-لول

 
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

پیش ِ پا-جلوی رو

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

 
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

پخته-با تجربه-دنیا دیده

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

چنگ انداختن-چنگ زدن

اجباری(خدمت سربازی)

 

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

جگرک-نگا. جغور بغور

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

آدم-نوکر

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

اُرُسی-کفش

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

به پول رساندن-فروختن

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

دنده کج-کج خلق-یکدنده

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

 

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

زُل زدن-خیره نگاه کردن

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

به حق پیوستن-مردن

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

 

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

خاکه زغال-ریزه ی زغال

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

تراشیده شدن-لاغر شدن

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

پوست پیازی-نازک و بی دوام

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

پیش بها-بیعانه

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

خالی بند-چاخان-دروغ گو
آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)
چغل خوری-سخن چینی

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

چلک بازی-بازی الک دولک

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

تک و تا-جنب و جوش

بغداد آباد-شکم سیر

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

حق نشناس-نا سپاس

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

پاچین-دامن زنانه
جاهل-جوان-نادان
پزا-زود پخت شونده

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

 

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

پوست کنده-رک و بی پرده

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

تند و تیز- تند تیز

جار-چلچراغ-شمعدان

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

حکیم جواب کرده-یتیم

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

اختر شمردن(شب‌بیداری)

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

 
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

زار-نا به سامان-خراب-بد

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

ریشو-دارای ریش بلند

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

پَخ-مسطح-بی ژرفا

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

تو دوزی-دوختن از درون

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
امن و امان-بدون بیم و هراس

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

 

رمباندن-خراب کردن

دلسوز-غمخوار

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

چینی بند-چینی بند زن

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

الفرار(گریز، بگریز !)

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
ارزانی(بخشیدن، دادن)

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

 

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

خبر داغ-خبر بسیار مهم

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

چشمداشت-توقع-انتظار

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

امن و امان(بدون بیم و هراس)

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

پِی-دنبال

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

بنگی-معتاد به حشیش

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

تلکه بند شدن- تلکه کردن

پیش پیشکی-از پیش

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

جمع کردن-گرد آوردن

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

تخم جن-حرام زاده

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

خمیره-سرشت-ذات

به حساب-مثلا-یعنی

حشری-شهوت ران-پر شهوت

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

دست اول-نو و تازه

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

بکن نکن-امر و نهی

حرام و حرس-ریخت و پاش

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

الحق(به‌راستی، حقیقتن)
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

 

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

 

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

ترکه-آدم باریک و بلند

بازار کوفه- بازار شام

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

دستی-به عمد-از روی تعمد

 

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

داو-نوبت بازی

 

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

خوش بنیه-سالم و قوی

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

 

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

 
پول و پله-پول
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

بید خورده-کهنه و فرسوده

بَر و بیابان-دشت و صحرا

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

تخم نابسمل لا-حرام زاده

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

چارلا-چهار لا-چهار تو

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

از جنس چیزی بودن

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

آبِ کبود-آسمان

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

ترکه-آدم باریک و بلند

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

جزغاله-سوخته-زغال شده
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

مدیر