کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 438
بالا آوردن-استفراغ کردن
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
چوب خوردن-تنبیه شدن
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
چپیدن-به زور جا گرفتن
روغن داغ-روغن گداخته
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
اسب چوبین(تابوت)
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
به درک- به جهنم
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
دندان شکن-قاطع-محکم
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
اهل نشست-تارک دنیا-گوشهنشین
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
زیر سری-بالش-متکا
جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه
خرکاری-پرکاری-مفت کاری
رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
حمله کردن-یورش بردن
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
دزد زده-سرقت شده
بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش
تعلیمی-عصای کوچک
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
چاچول باز-حقه باز-شیاد
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
زُل-خیره
جن زده-دیوانه
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
جایی-مستراح-توالت
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
آفت(زن عشوهگر و فتنهانگیز)
آب نخوردن(درنگ نکردن)
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
دست دادن-پیش آمدن
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
درد گرفتن دل از اسهال
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
خرج تراشی-هزینه درست کردن
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
تعلیمی-عصای کوچک
پسله-جای پنهان-در نهان
خدا به همراه-خدا خافظ
خرناس-نگا. خُرخُر
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
پر مدعا- پر ادعا
آفتابی کردن-پدیدار کردن
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
جا در جا-فورن-جا به جا
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
پشم علیشاه-درویش بی قدر
بلا به دور-بلاها دور باد
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن
دک کردن-از سر وا کردن
تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
برآورد-تخمین
تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن
دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
ریز بافت-پارچه یا فرش طریف
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
پوز زدن-دهان زدن
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
دل آمدن-به چیزی تن در دادن
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن
رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
چفت کردن-با زنجیر بستن
ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
آخرین تحویل(قیامت)
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
باب دندان-مناسب طبع و حال
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن
استخواندار(محکم، بااراده)
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
بده بستان-داد و ستد-معامله
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده
بد قماش-بد جنس-خبیث
خیس کردن-ادرار کردن به خود
خش افتادن-خراش افتادن
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
دست و پا کردن-فراهم آوردن
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
خلاص-خارج از دنده بودن موتور
حرف گوش کن-حرف شنو
خشکه بار-نگا. خشکبار
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
آپارتی(زن بیحیا و بدزبان، سلیطه، پاچهورمالیده)
خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
بی دست و پا-بی عرضه-پخمه
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)
پُف-فوت-ورم-آماس
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
پُرتابل-قابل حمل
دلداری دادن-تسلی دادن
آمدن-آغاز به کاری کردن
چار راه-محل تقاطع دو راه
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
پُخت کردن-پختن
برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
چُس افاده-افاده ی بی جا
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
بَر و بیابان-دشت و صحرا
آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
خوشگلک-با خوشگلی اندک
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
باب-مرسوم-معمول
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
اله و بله(چنین و چنان)
پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
دو پا-انسان
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
پا برهنه-بدون کفش
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
بسیار دلواپس و نگران بودن
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
بَر و بیابان-دشت و صحرا
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
خم گرفتن-فنی از کشتی
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
چس خوری-خست-بخل
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
زاچ-زائو
جز و ولز-نگا. جز و وز
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
حق گرفتن-نگا. حق بردن
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
پاشیر-گودال پای شیر آب
خورده برده-ملاخظه و پروا
پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن
حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
پا شدن-از جا برخاستن
آلکلی(معتاد به الکل)
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
چشم و همچشمی-رقابت
درب و داغان شدن
بده بستان-داد و ستد-معامله
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
چیز دار-ثروتمند
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
خرمن-انبوه و پرپشت
بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن
بقچه بندی-ران چاق
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
چشم دریده-خیره-درآمده
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
بی چیز-تهی دست-فقیر
ژوکر-آدم همه فن حریف
تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم
حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه
افتاده-فروتن-متواضع
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
زنانه-ویژه ی زنان
حرف گوش کن-حرف شنو
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
بی معنی- بیخود
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
بساز-آدم سازگار-صبور
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
از خشت افتادن(بدنیا آمدن)
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
چقال-مهمل بقال
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
تک و توک-به ندرت-کمی
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست-از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
حُقه-زرنگ و ناقلا
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند
توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن
در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
تنوری-پخته شده در تنور
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
دوبل-دو برابر
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
تنگ هم-چسبیده به هم
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
چقال-مهمل بقال
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
بد شیر-متقلب-بد جنس
خیط شدن-نگا. خیت شدن
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
خرده قرض-بدهی اندک
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
راه اندازی-راه انداختن
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
جَخت-متضاد صبر
اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
خلاف-جرم
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
پا به پا شدن-تردید داشتن
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه میپزند
بی اختیار-بدون اراده و تصمیم
روده درازی-پرحرفی-وراجی
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
درز را آب دادن-از راه به در شدن
زبان کوچکه-زبان کوچک
اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون
پاتال-سالخورده-پیر
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
چشم کردن-چشم زدن
بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن
خروار-کنایه از مقدار زیاد
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
از نافِ جایی آمدن-کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن
بی ریش-ناجوانمرد-نامرد
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)
خاکروبه-زباله-آشغال
دولت منزل-دولت سرا
پینه کردن- پینه بستن
رستم صولت-رستم در حمام
زیر لبی-زیر زبانی
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
رم دادن-رماندن-فراری دادن
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
داغان-از هم پاشیده-پریشان
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن
زار-کوتاه شده ی زایر
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن
چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن
بیخ خِر-بیخ گلو
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
بارانداز-جای پیاده کردن بار
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
خم گرفتن-فنی از کشتی
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
آب تاختن(پیشاب کردن)
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
جامه شور-رختشوی
حنز پنزر-نگا. خرت و پرت
از سر نو-دوباره
آوار شدن سر کسی(بیخبر نزد کسی در آمدن)
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
چیلک دان-چینه دان
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
حیوون-نگا. حیوان
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن
خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن
بی سر و پا-پست-فرومایه
از شیر گرفتن(به دورهی نوزادی پایان دادن)
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار
در دست-آماده-حاضر
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
دست پاک-درستکار
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظرهی بد یا غذای بد
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
اشتباه لپی-اشتباه لفظی
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
پشکل-سرگین حیوانات اهلی
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
پیش-برنده-آن که جلو است
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
خِل-خلط بینی
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
دُوال پا-آدم سمج
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید
دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود
بیا بیا- برو برو
آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
آدم-نوکر
زیر لبی-زیر زبانی
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
چُل کلید-جام درویشان
دم دما-نزدیک-حدود-حوالی
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
چار طاق-به طور کامل
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن
پت پتی-موتور سیکلت
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
آدم ثانی-حضرت نوح
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
تشریف داشتن-حضور داشتن
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
خوش بنیه-سالم و قوی
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
ادرار کوچک-شاش
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
بارانداز-جای پیاده کردن بار
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
زهکونی-اردنگی-تیپا
تراشیده شدن-لاغر شدن
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
بابا شمل-لوطی-داش مشدی
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
جگر-عزیز-عزیز دلم
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همهی جزئیات)
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن